تهران امروز: بصيرت در برابر دام چالههاي تزوير
«بصيرت در برابر دام چالههاي تزوير» عنوان سرمقالهي روزنامه تهران امروز به قلم حسامالدين كاوه است كه در آن ميخوانيد؛ دوره كنوني يكي از خطيرترين و حساسترين دورههاي تاريخ ايران اسلامي است، نه دفاع مقدس هشت ساله، نه دوره ترورهاي كور و توطئههاي پياپي كودتاگران در نوژه و ديگر توطئهها، يا نفوذ مستمر و آرام جريانهاي چپ و منافق در بدنه نظام و تحركات ايذايي ضد انقلاب در مرزها و افزون بر همه اينها دسيسههاي گوناگون نظام سلطه و استكبار به رهبري آمريكا عليه ايران، هيچكدام به اندازه روند خطرناكي كه مدتي است شكل گرفته و در نهايت ظرافت و دقت با برنامههايي كه از پيش تدوين شدهاند، مديريت ميشود، براي ايران اسلامي، ملت شريف ايران و نظام جمهوري اسلامي ايران، خطرآفرين نبودهاند.
اگر در دورههاي پيشين دشمن روياروي ملت ايران ايستاده بود و ميجنگيد، اگر تا ديروز سازمان نفاق در چارچوب عنوان سازمان مجاهدين خلق و شعبههاي زيردستي آن، تاب مستوري و نقابپوشي را در خرداد سال 60 از دست داد و يكسره به جرياني معاند تبديل شد كه به عنوان گرداني از گردانهاي ارتش صدام در تجاوز به ايران اسلامي به او خدمت ميكرد، اينك تشخيص دوست از دشمن چندان مانند دورههاي پيشين، آسان و سهل نيست.
چرا؟ دشمن ديگر نقاب حقوق بشر به چهره نميزند، دشمن ديگر دست به ترورهاي كور و نافرجام نميزند، چرا كه دريافته است هر چه بر شمار شهيدان اين ملت افزودهتر شود، ملت در راستاي اعتقادات خويش پاي استوارتر ميشود و ايستادگي او سختتر و غيرقابل شكست. دشمن ميداند كه حتي صدور قطعنامهها و بيانيهها، تحريمهاي يك جانبه يا چند جانبه، بههيچ رو در اراده ملت شريف ايران موثر نيست و نخواهد بود...
كيهان:جام جهاني و گوي شيشهاي
«جام جهاني و گوي شيشهاي» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛حال آقاي اوباما اين روزها هيچ خوب نيست. نه كه خوب نباشد، بلكه خيلي هم بد است. آن قدر بد كه هر كس به او برسد، ناخودآگاه خواهد گفت «خدا بد نده آقاي اوباما». اما خدا كه بد نمي دهد بايد ديد رئيس جمهور آمريكا خود چه بلايي سرخويش و كشورش آورده است. يكطرفه به قاضي نرويم ممكن است كساني متقابلا بگويند حال اوباما خيلي هم بد نيست، لااقل ظاهرش كه اين طور نشان مي دهد. او ژست آدم هاي پيروز را مي گيرد. بالاخره هرچه باشد توانست از شوراي امنيت قطعنامه اي عليه ايران- يكي از بزرگ ترين دردسرهايش- بگيرد و بعد هم كنگره از سويي و اتحاديه اروپا از سويي ديگر، با بيانيه ها و مصوباتي به كمكش آمدند. اما واقعيت كدام است؟
1-دوشنبه اي كه سپري شد، در حاشيه نشست گروه 20، خبرنگاران از رئيس جمهور آمريكا پرسيدند سرنوشت پرونده افغانستان و وعده خروج 5ساله از افغانستان چه مي شود؟ پاسخ اوباما اين بود: «من گوي شيشه اي ندارم كه پاسخ شما را بدهم. اكنون بحث و جدل ها در خصوص افغانستان اين است كه يا ما برخيزيم و بلافاصله اين كشور را ترك كنيم زيرا هيچ شانسي براي حصول نتيجه مثبت در افغانستان ديده نمي شود يا اينكه به طور نامحدود در افغانستان بمانيم. سياست چيزي بين اين دو است]!؟[ تاريخ ژوئيه 2011 براي خروج سربازان از افغانستان به اين معنا نيست كه آمريكا ناگهان چراغ ها را خاموش خواهد كرد و اجازه خواهد داد كه درهاي پشت سرش بسته شوند». اين جملات در حالي ادا شد كه نظاميان اشغالگر در زمينه افزايش تلفات خود ركورد شكسته بودند و طي 6ماهه اول سال ميلادي 2010، تعداد كشته هاي آنها به 210 نفر رسيده بود.
اوباما در حالي چنين گنگ با خبرنگاران سخن مي گفت كه چند روز پيش ژنرال چهار ستاره استنلي مك كريستال را به عنوان «ژنرال ياغي» از فرماندهي نيروهاي ناتو و ائتلاف اخراج كرده بود. اكنون ژنرال مك كريستال، ياغي تر از طالبان به نظر مي رسيد كه بي پروا و گستاخانه سياست هاي اوباما را در افغانستان به هم كوبيده و گفته بود «ترسوها در كاخ سفيد نشسته اند. كساني چون جوبايدن معاون رئيس جمهور، دلقك و حيوان هايي زخم خورده هستند. بحران افغانستان را با فرمول هاي غربي نمي توان حل كرد. وقتي با اوباما ملاقات كردم، او اصلا شناختي از من نداشت و از بحران افغانستان سردر نمي آورد. ملاقات با او مأيوس كننده بود.» به گفته «رابرت گيبس» سخنگوي كاخ سفيد «ژنرال مك كريستال اشتباه بدي را مرتكب شد، اوباما از اقدام او عصباني است. بايد اوباما را مي ديديد كه چه قدر عصباني است.» و به تعبير رابرت گيتس وزير كاركشته دفاع «من مصاحبه مك كريستال را با نگراني خواندم، او اشتباه جدي و بزرگي را مرتكب شد.»
2-شوراي امنيت با پيگيري آمريكا از اوت 2006 (مرداد1385) تا 10 ژوئن 2010 (20خرداد 1389) پنج قطعنامه با شماره هاي نسبتا رند 1696، 1737 (دسامبر 2006-آذر85)، 1747 (مارس 2007-اسفند86)، 1803 (مارس 2008-اسفند 87) و 1929 (20 خرداد 1389) عليه ايران صادر كرده است و اين غير از بيانيه هاي 1835 و 1887 است. مي گويند قوي ترين دليل براي يك شيء، وجود آن شيء است. اين مطلب اساسا نياز به استدلال ندارد كه قطعنامه هاي مذكور در طول 4 سال اخير و به عبارتي در طول سه دهه گذشته، راه به جايي نبرده هيچ كه نقش مشوق و محرك براي پيشرفت هاي مضاعف ايران را نيز ايفا كرده است. اما استدلال ديگري در ميان است كه دلالت هاي مهمي را با خود دارد.
از قطعنامه شماره 1696 تا قطعنامه شماره 1929 چه قدر فاصله است؟ شوراي امنيت در مدت كمتر از 4سال 233 قطعنامه صادر كرده است يعني به طور متوسط سالي 58 قطعنامه، يا به عبارتي، هر ماه 5قطعنامه. يعني شوراي امنيت هر 6روز يك قطعنامه هوا كرده است تا گرهي از كار آمريكا و انگليس و صهيونيسم بين الملل بگشايد.
نتيجه چيست؟ آيا گرفتاري هاي آمريكا و هم پيمانانش در قبال افغانستان يا فلسطين و عراق و لبنان كم شده است؟ اين گرفتاري ها نه تنها كم نشده اند بلكه بيماري هاي صعب العلاج جبهه غرب عود هم كرده است.
عراق اكنون مشخصا در جبهه متحدان استراتژيك ايران قرار دارد. كار اسرائيل با فلسطين هم به آنجا كشيده كه ديوانه وار و هراسان، بي آبرويي آتش گشودن به كاروان كمك هاي غذايي و دارويي بين المللي را به جان مي خرد يا آن افتضاح بين المللي را در ترور المبحوح در دوبي به بار مي آورد. اكنون اين تركيه سكولاريزه و آتاتوركي عضو ناتو است كه ساز معارضه با اسرائيل و آمريكا مي زند و عملا در بلوك اسلامي كه ايران عضو شاخص آن است، مي ايستد. از ديگر سو عمق استراتژيك نفوذ ايران نه فقط در ونزوئلا و بوليوي (حياط خلوت آمريكا) بلكه به كشور قدرتمندي چون برزيل گسترش يافته است. ايران در همين دو سه ماه اخير، قدرت ديپلماتيك خود را در حد فاصل تهران (بيانيه تهران) و نيويورك (كنفرانس بازنگري ان پي تي و بيانيه ضداسرائيلي و ايران مدار آن) به رخ كشيد. اسلامگرايان عراق و تركيه و فلسطين و لبنان كه سر به شورش گذاشته اند.
لولاداسيلوا نيز كه هم مسير روساي جمهوري ونزوئلا و بوليوي شده و شورشي محسوب مي شود. آن هم از ژنرال مك كريستال كه علنا ياغي به حساب مي آيد و به قول بي بي سي، در فضاي تحت فشار «گل به دروازه خودي مي زند». آيا با مزاج ليّن و قريحه خوش! شوراي امنيت كه به ركورد صدور يك قطعنامه كاغذي در 6 روز رسيده، مي توان اين شورش و انقلاب جهاني را فرو نشاند؟ يك ژنرال 4ستاره مهاجم، پرسابقه و كارآزموده چه قدر بايد تحت فشار بوده باشد كه به دروازه خودي گل بزند و اراجيف بار اوباما و جوزف بايدن كند؟ اين را تماشاگران جام جهاني فوتبال بهتر از هر كس ديگري درك مي كنند. آيا اسب هاي درشكه به سربالايي نرسيده اند كه همديگر را گاز مي گيرند؟ رشته امور چه قدر بايد از دست سياستمداران آمريكا در رفته باشد كه 20روز پس از صدور قطعنامه عليه ايران، لئون پانتا رئيس سازمان سيا و مايكل مولن رئيس ستاد مشترك ارتش آمريكا و... مانند يك گروه اركستر منظم اين ترجيع بند را تكرار كنند كه «تحريم ها ايران را متوقف نخواهند كرد».
3- تيم اوباما، كلينتون، گيتس و پانتا به ويژه مقابل ايران در حال تلو تلو خوردن هستند. اوباما و تيم وي با ژست سياستمداران زيرك و توانمند كه بر امور تسلط دارند و صاحب سبك و استراتژي هستند، پا به ميدان گذاشتند اما 18 ماه پس از رونمايي دولت جديد، به نظر مي رسد، هر چرخ سياست و ديپلماسي و استراتژي آمريكا رو به يكي از 4 جهت اصلي دارد و به جاي هم افزايي نيرو در حال فرسايندگي و گريز از مركز است. اكنون در سياست آمريكا نه «استحكام» و «انسجام» ديده مي شود و نه سردرگمي آن اجازه مي دهد تا كسي خيال كند پشت فرمان اين سياست، راننده با فراستي هم وجود دارد.
لابي هاي سرمايه و قدرت، و اتاق فكرهاي سياست در آمريكا پس از يك دهه جنگ سخت و آشكار و نشان دادن مشت چدني بر اين راهبرد توافق كردند كه مشت چدني را جز بر اعتبار و آبرو و اقتدار خويش نكوبيده اند، بنابراين بايد جنگ نرم- خدعه و فريب- پيشه كرد و دستكش مخملين پوشيد. اما آنچه طي يك سال اخير از هيئت حاكمه آمريكا و هم پيمانان اروپايي آنها ديده مي شود، جز نقض غرض نيست. قرباني كردن شبكه خاكستري و نيمه مخفي- كه طي 20 سال در ايران دست و پا كرده بودند- در آشوب خياباني و كودتاي مخملي، دست يازيدن به سياست سبعانه ترور، ربودن افتضاح آميز اتباع ايراني، صدور قطعنامه خصمانه تحريم اقتصادي عليه ملت ايران، مانور تبليغاتي روي گزينه حمله نظامي و تهديد به حمله اتمي از سوي اوباما به وضوح نشان مي دهد او بد آورده است. كدام نشانه حقارت آميزتر از اين كه آمريكا گروهك مرده و تروريستي منافقين را دوباره زير پر و بال مي گيرد و از آن سو دستگاه اطلاعاتي فرانسه- ايستگاه نيابتي سيا در پاريس- سران همين گروهك را وادار مي كند تا در كنار جان بولتون و خوزه ماريا ازنار با لباس و بادكنك بنفش، در تاورني پاريس بالماسكه راه بيندازند؟! معناي اين «بنفش» جز اين است كه آن بالماسكه «سبز» از خاصيت افتاده و با نقاب سبز ديگر نمي توان از پس جمهوري اسلامي برآمد؟ مقاله اخير فريد زكريا (از مشاوران دولت اوباما) در واشنگتن پست كه در اردوگاه ضدانقلاب آشوب برپا كرد و از مرگ جريان سبز در برابر اقتدار و محبوبيت جمهوري اسلامي خبر مي داد، همين را شهادت مي دهد.
بندهاي اين نوشتار را مي توان تا 4 و 5 و 6 ادامه داد. اما آنچه در بحبوحه اين كارزار پيروز جبهه خودي در برابر جبهه دشمن شايسته تأكيد و يادآوري است، عنايت به تداوم جنگ و پيچيدگي ها و ظرافت هاي آن است. خيال پايان جنگ يا مواجهه آسان طلبانه با پيچيدگي هاي آن مي تواند صحنه جنگ مغلوبه احد را بازسازي كند. به يقين فتنه سال 88 مرد و با اين چهره ديگر سر بلند نخواهد كرد. اما فتنه گران اصلي كه همان دشمنان شماره يك ملت ايران در جبهه استكبار هستند و هر از چند گاهي بازيگراني را در داخل به بازي مي گيرند، سر جاي خود هستند. دشمن شماره يك و نشان شده هاي خيانتكار آنها نبايد در غوغا و غبار مجادلات كم مايه گم شوند يا «رفقا» و «رقبا» جاي دشمنان و سرپنجه هاي آنان نشانده شوند.
بايد قاطع و شجاعانه در ميان ميدان حاضر بود. هيچ عرصه اي نبايد از اين شجاعت و قاطعيت خالي بماند. در برابر دشمنان و بدخواهان بايد كه سرسخت و نفوذناپذير بود. اما اين دليري و سرسختي و مجاهدت و عزم و اهتمام هيچ مباينتي با «صبر» و «بصيرت» ندارد كه عين آن است. بصيرت است كه به شجاعت جهت و هويت مي دهد و صبر است كه به دليري رنگ و بوي ايمان و اطاعت مي بخشد. اين «مصلحت» معطوف به «تكليف» است كه اصولگرايي تراز ولايت را از انواع جزميت هاي ايدئولوژيك فاشيستي و ليبراليستي و كمونيستي و سلفي و طالباني و خوارجي ممتاز مي كند. اصولگرايي تراز ولايت است كه تصلب در آن راه ندارد و انعطاف را چاشني «پيش روندگي مدام» مي كند تا چون آب، سختي سنگ را بشكافد و سر برآرد. و همين اصولگرايي است كه از جنگ و صلح و قيام و قعود ائمه مظلوم شيعه به عزت جهاني امروز رسيده و اين تازه طليعه ماجراست تا صبح دولت حق حضرت بقيه الله الاعظم(عج) بدمد.
فضيلت هايي چون «1-شجاعت و قاطعيت و عزم 2-بصيرت 3-اتقان و سداد (استحكام انديشه و عمل) 4-صبر و تحمل 5- حزم و مصلحت و دورانديشي 6-وحدت مبتني بر اخوت و الفت و همدلي 7-عدالت و انصاف 8-مرزبندي و سخت گيري با دشمن» را بايد به تأسي از اولياي شيعه در نقطه اعتدال به هم رساند. جمع اين فضايل و اصول، تكليف هميشگي اصولگرايان است و در كوران فتنه هاي پيچيده، تكليف مضاعف آنها. انسان جاهل است كه به تعبير اميرمؤمنان «او را نمي بيني مگر در افراط و تفريط». انسان بصير چون با شاخص ولايت ره مي سپارد، نه كندروي مي كند و نه تندروي، نه عقب مي ماند و نه پيش مي افتد. با عمل خويش ميدان مانور مولا را وسعت مي دهد نه اينكه مضيقه فراهم كند.
چنين با ظرافت و دقت- و استوار- قدم از قدم برداشتن، سخت اما شيرين است. چنين قدم هايي بود كه امروز ابرقدرت ها را به خاك مذلت نشانده است. و اين قدم هاي ظريف است كه نگذاشت فتنه گران ياغي و ستمگر، مظلوم جلوه كنند، آن گونه كه برنامه داشتند. در هيچ صحنه اي «اشدّاء علي الكفار رحماء بينهم» را نبايد از خاطر برد. آنها كه مؤمن تر و اصولگراترند در مراعات و پاييدن ضعيف ترها، مسئول ترند. شكر اخلاص بيشتر، فروتني و دستگيري فكري و عاطفي ديگران است، نه پراكندن آنها. وحدت زيرپرچم ولايت بي بديل ترين ارزش هاست.
و سرانجام اينكه
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آيد
ابتكار:اعراب از کدام ايران ميترسند؛ ايران واقعي يا ساخته ذهن آنها؟
«اعراب از کدام ايران ميترسند؛ ايران واقعي يا ساخته ذهن آنها؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار است كه در آن ميخوانيد؛همواره گفته ميشود، تاريخ معلم خوبي براي انسانهاست و با نگاهي به آن، ميتوان بسياري از پديدههاي در شرف وقوع يا حتي آينده را تحليل کرد. اين روزها بررسي تاريخ منطقه خاورميانه و خليج فارس، ميتواند گره بسياري از وضعيتهاي موجود و فضاسازيها را در منطقه باز کند.
در روزهاي اخير، بار ديگر و در خلال سفر شاه عربستان، موضوع «ترس از ايران»، به عنوان پروژهاي قديمي، در رسانههاي منطقه زنده شد. اين موضوع وقتي شکل جنجالي به خود گرفت که ملک عبدالله درديدار با همتاي آمريکايي خود به گونهاي سخن گفت که ميشد، تلاش وي را براي خطرناک نشان دادن ايران و برنامههاي هستهاي و نظامياش به خوبي دريافت. البته مشخص نبود وقتي تأکيد کرد که: «تحريمها راهکاري دراز مدت هستند، اما ما براي تهديد ناشي از بلندپروازيهاي اتمي ايران به جاي راهکاري تدريجي به راه حلي فوري نياز داريم.»! اين سخنان ناشي از ترس واقعي و درک نامناسب اين کشور عربي از واقعيتهاي منطقه بود يا تلاشي براي تشديد «ايران هراسي» در منطقه.
شايد اينجا باشد که مرور تاريخ بتواند به آقاي ملک عبدالله و ديگر مدعيان خطرناک بودن اقدامات ايران در منطقه کمک کند تا به درک بهتري از شرايط موجود و واقعيتهاي منطقه برسند.
تاريخ نشان ميدهد که در چند سده اخير، ايران به هيچ کشوري تهاجم نکرده و در همه اين سالها، جنگهايي که رخ داده است و يک سوي آن ايران بوده، براي حفظ قلمرو و يا دفع تهاجم بيگانگان به مرزهاي ايران بوده است. البته يک مورد تاريخي از حمله نادر شاه افشار پادشاه ايران به هندوستان در جنگ معروف به کرنال به تاريخ پنجم اسفند 1117 هجري شمسي برابر با 24 فوريه 1739 وجود دارد که هرچند به اشتباه آن را حمله نادرشاه به هندوستان براي کشورگشايي يا به دست آوردن غنايم مينامند، در واقع اين جنگ آنگاه رخ ميدهد که شاه محمد گورکاني، پادشاه هندوستان به سه تذکر پياپي نادرشاه براي بازگرداندن افسران اشرف افغان که جزو غارتگران بودند (حدود هشتصد نفر) و در قتل عام مردم ايران نقش اساسي داشتند بي اعتنايي ميکند.
از اين مورد تاريخي که بگذريم، ايران هيچ گاه دستکم در دو هزار سال اخير در هيچ جنگي پيشگام و مهاجم نبوده است. اين شرايط حتي در دوره حکومت ديني صفويان که ايران از قدرت چشمگيري در منطقه نيز برخوردار بود رخ نداده است؛ اما در عوض، در همه اين ساليان به شکلهاي گوناگون مورد هجوم همسايگان و قدرتهاي وقت منطقهاي و جهاني قرار گرفته است؛ از حمله چنگيزخان مغول گرفته تا امپراتوري عثماني و روسيه و سپس حمله کشورهاي متفق در جنگهاي جهاني اول و دوم و در آخرين مورد نيز حمله عراق، مواردي است که به شهادت تاريخ نشان ميدهد ايران در تمام اين سالها، مورد هجوم بوده و در همه اين سالها نيز هرچند با فراز و فرودهايي، اما همواره جانانه از خاک خود دفاع کرده و سرانجام به تأديب متجاوزان پرداخته که عاليترين نمونه آن را در جريان حمله عراق به ايران ميتوان ديد.
نقبي به تاريخ به اين سبب صورت گرفت تابه مدعيان خطرناک بودن ايران، در منطقه و جهان يادآور شويم که اين دروغ بزرگ را اين قدر تکرار کرده ايد که خودتان نيز باورتان شده است.
در تحليلي منطقي، پاسخ به اين پرسش که خطر ايران براي منطقه به ويژه کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس چه ميتواند باشد، بسياري از ادعاهاي واهي را بي اثر خواهد کرد. در واقع، تصور حمله ايران به هريک از کشورهاي عربي از جمله عربستان سعودي، دستاويزي شده است براي قدرتهاي فرامنطقهاي تا با استفاده از ترس ناشي از جهل اين کشورها در منطقه از ايران، بتوانند در راه همراه ساختن ايران با سياستهاي خود به موفقيتهايي دست يابند.
اما به راستي، ايران از حمله به کشورهاي منطقه چه سودي خواهد برد و يا چه هدفي را دنبال خواهد کرد؟ پيش از پاسخ به اين پرسش توجه به چند واقعيت ضروري است:
نخست اين که بسياري از کشورهاي عربي منطقه مانند امارات، قطر، بحرين، کويت و عراق داراي جمعيت قابل توجهي ايراني هستند، به گونهاي که گفته ميشود، حدود 10 درصد جمعيت قطر، 4 درصد جمعيت کويت، 30 درصد جمعيت امارات، بيش از 30 درصد جمعيت بحرين و در عراق نيز بخش زيادي از جمعيت آن کشور را ايرانيها يا ايرانيالاصلهايي تشکيل ميدهند که اکنون در اين کشور ساکنند. گذشته از اين، به ويژه در مناطق جنوبي پيوستگيهاي بسياري ميان مردمان کشورهاي حاشيه خليج فارس با هموطنان جنوبي مان هست.
نگاهي به مراودات تجاري ايران با کشورهاي عربي منطقه، نشان از واقعيتي ديگر دارد که ايران و اعراب روابط تجاري گستردهاي دارند. هماکنون حدود هشت هزار شرکت ايراني در امارات فعاليت داشته و ايرانيان بيش از دويست ميليارد دلار در اين مجموعه شيخنشين سرمايهگذاري کردهاند. همچنين بخش چشمگيري از سود سي ميليارد دلاري عربستان از محل مناسک حج و حج عمره را ايرانيان ميپردازند.
جداي از اين موضوعات، وجود جمعيت غالب شيعي در کشورهايي چون عراق و بحرين نيز به تقويت پيوستگي ايران با اين کشورها کمک ميکند.
با نگاهي به واقعيتهاي بالا، ميتوان دريافت که بسيار بيشتر از آنکه بتوان انگيزههاي ايران براي تهاجم به کشورهاي عربي را توجيه کرد، ميتوان تمايل نداشتن ايران براي حمله به اين کشورها را اثبات نمود؛
اين که حمله به هر يک از کشورهاي عربي آثار منفي بر کشور ايران خواهد داشت، ضمن آنکه به نظر ميرسد دوران مستعمره کردن کشورها که البته در گذشته نيز از تخصص دول اروپايي و آمريکا به شمار ميرفته به سر آمده است؛ بنابراين، ترس احتمالي اعراب از برنامه ايران براي مستعمره کردن آنها بي مورد است.
ديگر آن که ايران هيچگاه از ناحيه کشورهاي عربي احساس ترس نداشته است. به عبارتي ايران توان و اتفاق نظر لازم را در ميان کشورهاي عربي منطقه و ملتهايشان نميبيند که قصد سوئي نسبت به ايران داشته باشد و همچنين ثابت کرده است که در صورت اشتباهات تاريخي مانند جهالت صدام که البته به تحريک و پشتيباني قدرتهاي فرامنطقهاي دست به اقدام نابخردانه تهاجم عليه ايران بزنند، ايران به خوبي خواهد توانست مهاجمين را سر جاي خود بنشاند و ادب کند.
و نکته سوم اين که منافع مشترک ايران و کشورهاي عربي منطقه به طور منطقي، ايجاب ميکند که ايران در پي تحکيم روابط با اين کشورها باشد، زيرا کشورهاي عربي منطقه با همه ايراداتي که به نحوه عملکردشان در برابر ايران وجود دارد، واقعيت انکار ناپذيري هستند که ايران تلاش ميکند به جاي تنش و اختلاف با آنها روابط مستحکم و دوستانهاي داشته باشد.
هرچند القاي خطر تهاجم ايران به کشورهاي عربي پروژه چند دههاي است که قدرتهاي فرامنطقهاي دنبال ميکنند، اما ما انتظار داريم همسايگان عربمان فارغ از اين جو سازيها صادقانه با خود بينديشند که ايران در اين سالها و به ويژه پس از پيروزي انقلاب تا کنون، چه کاري براي بر هم زدن امنيت دروني و يا متزلزل کردن امنيت ملي اين کشورها داشته است؟ و بينديشند هرچند ايران داراي نفوذ معنوي بالايي در ميان ملتهاي منطقه به ويژه شيعيان است، تاکنون شده که از اين ابزار عليه کشورهاي عربي بهره ببرد؟ اينها همه شواهد و در واقع ادلهاي است که در صورت صادق بودن اعراب در ارزيابي آن، تنها نتيجهاي که از آن حاصل نميشود، ترس بيجا از ايران و در مواقعي، برخورد مغرضانه برخي از اين کشورها با ايران است.
در پايان آنچه سران کشورهاي عربي بايد بدانند اين است که ايران همواره در پي تحکيم توان و قدرت خود در منطقه بوده و اين رويکرد ايران که البته سابقه تاريخي نيز دارد، بيش و پيش از آنکه با هدف تهاجم و دستاندازي به منافع و سرزمينهاي ديگران باشد، براي دفاع از خويش است و روشنترين ادله براي اثبات اين ادعا، نگاهي به حجم عظيم حملههاي بيگانگان به خاک ايران در تاريخ بوده است.
مردم سالاري:ابهام در هدفمند کردن يارانهها
«ابهام در هدفمند کردن يارانهها»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم مهدي عباسي است كه در آن ميخوانيد؛طرح تحول اقتصادي از آن جمله موضوعاتي است که مدت هاست، ذهن و فکر مردم را به خود جلب کرده است. چه آن روزهايي که مردم سرگرم خوشه بندي شدن و ارزيابي نتيجه خوشه هاي دولت بودند و در نهايت پس از صرف آن همه هزينه اقتصادي و اجتماعي، اين پروژه با شکست روبرو شد و چه حال که همه منتظر آن هستند که ببينند بالا خره چه اتفا